بغض های کال من چرا چنین/ قیصر امین پور
بغضهای کال من، چرا چنین؟
گریههای لال من، چرا چنین؟
جزر و مد یال آبیام چه شد؟
اهتزاز بال من، چرا چنین؟
رنگ بالهای خواب من پرید
خامی خیال من، چرا چنین؟
آبگینه، تاب حیرتم نداشت
حیرت زلال من، چرا چنین؟
دل مجال پایمال درد بود
تنگ شد مجال من، چرا چنین؟
خشک و خالی و پریدهلب دلم
کاسهی سفال من، چرا چنین؟
داغ تازه ی تو، داغ کاغذی
داغ دیر سال من، چرا چنین؟
هر چه و همه، تمام مال تو
هیچ و هیچ مال من، چرا چنین؟
سال و ماه و روز تو چرا چنان؟
روز و ماه و سال من، چرا چنین؟
در گذشته، سرگذشتم این نبود
حال، شرح حال من، چرا چنین؟
ای چرا و ای چگونهی عزیز!
جرأت سوال من، چرا چنین؟
قیصر امین پور