دل به دلبر دادم و جان بر سرش/ شاهنعمتاله ولی
دل به دلبر دادم و جان بر سرش
يافتم صد جان و جانان بر سرش
لطف او بخشيد ما را از کرم
جنت جاويد و حوران بر سرش
دست جانان گير اگر دستت دهد
سر به پای او بنه جان بر سرش
عقل بی درد است و درد سر دهد
درد سر بگذار و درمان بر سرش
کفر زلفش دين ما بر باد داد
میبرد اسلام و ايمان بر سرش
مِی فراوان میدهد ساقی به ما
بعد از آن نقل فراوان بر سرش
در ولايت حکم ما سيد نوشت
مهر آل و نام سلطان بر سرش
شاهنعمتاله ولی