رهایم ای رها در باد رها از داد و از بیداد/ نصرت رحمانی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
آوار اشک
رهایم، ای رها در باد!
رها از داد و از بیداد
رها در باد
حرفی مانده تهِ حرفی
غمت کم
جام دیگر ریز
که شب جاویدِ جاوید است
صبحدم در خواب
من از ریزش به یاد اشک میافتم
باید بارشی پیگیر
درد، آوار
بیادِ التجا در این شب دلگیر
من از غمهای پنهانی
به یاد قصههای شاد
و از سرمستی این آب آتشناک دانستم
که هوشیاری
سرت خوش
جام را دریاب
هی... هشدار!
شب است آری!
شبی بیدار
دزد و محتسب در خواب
مِیات بر کف
و بانگ نوش من بر لب
رها در باد
من از فریاد ناهنجار پی بردم سکوتی هست
و در هر حلقهی زنجیر
خواندم رازِ آزادی
سخن آهسته میگویی
نمیگویی که میمویی
شبِ نوش است، نیشی نیست
جامی ریز
جام دیگری
جامی که گیرم من از آن کامی
رها در باد
کجایی دوست؟
کو دشمن؟
بگو با من به گوش تشنهام،
گوشم بخوان با من
بنال آیا تو هم از حلقهی زنجیر
دانستی که در بندی؟
رها در باد، با من گفت:
شنیدم آری ای بدمست
من
از زنجیرسازانم چه میگویی؟
برای چکمه و قدّاره و شلّاقهایم قصه میگویی
کجایی پیر
خدایی نیست
راهی نیست
دیگر جانپناهی نیست
سنگی هست
دامی هست
ننگی هست
چاهی هست
من و دشمن به یک راهیم و بر یک نطع
و از یک باده سرمستیم، وای من
صدای جامها
جامها
جامها و جام
رها در باد
بلایت دور
رهاتر باش، خیرت پیش
این باد این شبان از تو
رهایم کن، رها در خویش
چنان در خویش میگریم
که گویی گریه درمانیست
مرگی نیست.
نصرت رحمانی