ای هیاهوی گنگ نگاهم/ یدالله کودرزی
ای هیاهوی گنگ نگاهم
ای تو شیرینترین اشتباهم
بی تو پایان ندارد جنونم
با خیال تو من رو به راهم
رنگی از چشمهای تو دارد
این همه روزهای سیاهم
لحظهای بر من آغوش بگشا
ای تو تنهاترین جانپناهم
تو بلندای سرخ طلوعی
من تمنّای سبز گیاهم
سفرهای باصفاتر ز دریا
کردهای از نگاهت فراهم
ای مسافر از این شهر برگیر
دست این مردِ آواره را هم
بعد از آن خواب از چشم من رفت
تا ز برق نگاهت سخن رفت
بعد از آن حرفهایم عوض شد
رنگ دنیا برایم عوض شد
چهرهی روشنی جلوهگر گشت
نوبت عاشقی باز برگشت
عشق گرم حضوری دگر شد
شعر من نیز جوری دگر شد
مریم پاک و تنهای شرقی
ای عروس غزلهای شرقی
رفته در هالهی خواب و رؤیا
خفته در سایهی نیروانا
مانده در ساحل بیپناهی
نیمی از آدم و نیم ماهی
ای شکوه بلند اهورا
آه…! سارای غمگین بودا
آسمان در نگاه تو خندید
عطر سیب از گلویت تراوید
برق تند نگاه تو، الماس
رنگ سرخ لبان تو، گیلاس
چشمهایت دو دریای پُر راز
مثل ایجاز در اوج اعجاز
ای سراپای ماهت دو بیتی
ای نگاهت، نگاهت دو بیتی
ای بلندای بالا بلایم
من به چشمان تو مبتلایم
با همین واژههای زمینی
ای حمیرای من، کلّمینی
یدالله گودرزی
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]