مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

دیدی! که چه بی‌رنگ و ریا بود زمستان

مظلوم‌ترین فصل خدا بود زمستان

دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم

از هرچه دو رنگی است رها بود زمستان

بود هرچه فقط بود سپیدی و سپیدی

اسمی که به او بود سزا بود زمستان

گرمای هر آغوش تب عشق دم گرم

یکبار نگفتند چرا بود زمستان

بی‌معرفتی بود که هربار ز ما دید

با این همه باز اهل وفا بود زمستان

غرق گل و بلبل شد اگر فصل بهاران

بوی گل یخ هم به هوا بود زمستان

با برف بپوشاند تن لخت درختان

لبریز و پر از شرم و حیا بود زمستان

در فصل خودش، شهر خودش، بود غریبه

مظلوم‌ترین فصل خدا بود زمستان

مجتبی حیدری

http://persianpoetry.blogfa.com/category/72