صبح در راه است باور داشتم این را/ نصرت رحمانی
صبح در راه است،
باور داشتم اين را
صبح بر اسب سپيدش تند میتازد
وين شبِ شب، رنگ میبازد.
صبح میآيد و من،
در آينه موی سپيدم را
شانه خواهم کرد
قصهی بيدادِ شب را با سپيدِ صُبحدم
افسانه خواهم کرد
نصرت رحمانی/ گزیده