چو سقراط را داد نوبت سخن/ نظامی گنجوی
چو سقراط را داد نوبت سخن
رطبریز شد خوشهی نخل بن
جهانجوی را گفت پاینده باش
به دین و به دانش گراینده باش
همه آرزوها شکار تو باد
نهفتِ جهان آشکار تو باد
ز پرسیدهی شهریار جهان
که داند که هست این پژوهش نهان
ولیکن به اندازهی رای خویش
کند هرکسی عرض کالای خویش
نخستین ورق کافرینش نبود
جز ایزد خداوند بینش نبود
ز هیبت برانگیخت ابری بلند
همان برق و باران او سودمند
ز باران او گشت پیدا سپهر
پدید آمد از برق او ماه و مهر
ز ماهیتی کز بخار او فتاد
زمین گشت و بر جای خویش ایستاد
از این بیشتر رهنمون ره نبرد
گزافهسخن بر نشاید شمرد
نظامی گنجوی/ اسکندرنامه
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ توسط : سامیار کشتکار
|
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]