با صنوبری که روی قله ایستاده بود/ شفیعی کدکنی
در کجای فصل؟
با صنوبری که روی قله
ایستاده بود
گونه روی گونهی سپیدهدَم نهاده بود
موج گیسوان به دوش بادها گُشاده بود
از نشیب یخگرفت درّه گفتم
این نه ساخت شکفتگیست
در کجای فصل ایستادهای؟
مگر ندیدهای؟
سبزهها کبود و بیشه سوگوار
فصلفصل خامشِ نهفتگیست
آن صنوبر بلند
با اشارهای نه سوی دوردست
گفت:
قدِ کوتهِ تو راه را به دیدهی تو بست
گامی از درون سَردِ خود بَرآی
پای بر گریوهای گذار
و درنگر
رود آفتاب و آب در شتاب
کاروان درد و سرد
در گزیر و ناگزیر
آنک آن هجوم سبز مرزناپذیر
در کجای فصل ایستاده ام؟
در کرانهای
که پیشِ چشمِ من
بهار شعلههای سبز و
سیره و سرود
در نگاه تو کبود و دود
شفیعی کدکنی/م.سرشک