ما رند و قلندرصفت و عاشق و مستیم

معذور توان داشت اگر توبه شکستیم

با هیچ‌کسی کار نداریم در این مُلک

ما را بگذارید در این حال که هستیم

آن عاقل دنیاطلب ار جاه پرستد

شک نیست که ما عاشق و دیوانه و مستیم

گر نوش کند جُرعه از جام محبت

آنگاه بداند که چرا بی‌خود و مستیم

تا پی نبرد کس به سر ما ز در خلق

برخاسته در کنج خرابات نشستیم

گویند که دیوانه این دور کمال است

شکرانه که از جمله تکلیف برستیم

از کثرت صحبت چو در دل نگشاید

بر خود درِ آمد شدن غیر بیستیم

کمال خجندی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/185/42