دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بود/ پژمان بختیاری/ مستزاد
من بودم و او بود
دیشب همهشب در برم آن سلسلهمو بود
من بودم و او بود
مِی بود و صفا بود و صبا بود و سبو بود
من بودم و او بود
دامان چمن پُرگُل و در دامن گلزار
من بودم و دلدار
مه دلکش و گل نغز و هوا غالیهبو بود
من بودم و او بود
آنگه که چمن بود پر از نغمهی بلبل
من بودم و آن گل
آن گل که سراپا همه رنگ و همه بو بود
من بودم و او بود
چشمان من از اشک سعادت شده لبریز
وان گُلبُن نوخیز
چون شاخ گل افتاده به پیرامن جو بود
من بودم و او بود
مِی خورد به صد ناز و به صد ناز مِیام داد
بوسی ز پیام داد
آنجا که نه غیر و نه رقیب و نه عدو بود
من بودم و او بود
او از مِی و من از مِیِ عشقش شده از دست
او سرخوش و من مست
لب بسته و در سینه بسی رازِ مگو بود
من بودم و او بود
گه زیر گَلِ سُرخ و گهی زیر گُلِ زَرد
آن ماه زمینگرد
میرفت و دلم در پیِ او از همه سو بود
من بودم و او بود
با او به چمن خوشدل و سرمست چمیدم
دیدم من و دیدم
نیکویی خو در خور زیبایی رو بود
من بودم و او بود
همصحبت من او شد و همصحبت او من
در دامنِ گلشن
معشوقه نکو، عشق نکو، حالِ نکو بود
من بودم و او بود
از نام و نشانش چه سرایم سخن ای دوست
بگذر زِ من ای دوست
روحِ من و عشقِ من و آمالِ من او بود
من بودم و او بود
پژمان بختیاری/ مستزاد
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]