چوب یزدان

چرا ننالد ز تیره‌بختی

دلی که حالِ دعا ندارد

چرا نگرید ز بینوایی کسی که دل با خدا ندارد

ز خواب مستی دو دیده واکن

به خلوت شب خداخدا کن

خدای خود را شبی صدا کن

که درد غفلت دوا ندارد

به هر کلامی که شور او نیست

به هر سرایی که نور او نیست

کلام بی او اثر نبخشد

سرای بی او صفا نارد

ز آزمندی چو بی‌قراران

به شوق گنجی اسیر رنجی

جمال راحت نبیند آن کس

که سر به کوی رضا ندارد

اگر دلی را به ناله آری

ز برق آهش امان

نداری

بلا در افتد به هرچه داری

که چوب یردان صدا ندارد

چو آه مظلوم کند کمانه

سرای ظالم شود نشانه

چو برق بگریز از این میانه

که تیر آهش خطا ندارد

چو مرغ جانت ز تن رها شد

همیشه زنده است مگو کجا شد

کسی چو میرد مگو فنا شد

که نقش هستی فنا ندارد

مهدی سهیلی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/62/34

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)