مطلع انوار زلفت مسکن جان و دل است/ عماد الدین نسیمی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
مطلع انوار زلفت مسکن جان و دل است
«رَبِّ أَنزِلْنی» بیان آن مبارک منزل است
گرچه دل در زلف خوبان بستن از دیوانگی است
عاشقی کو دل در آن زنجیر بندد عاقل است
عقد گیسویت به آسانی نگردد حل از آنک
معنیای محکم دقیق و عقدهای بس مشکل است
صورت حق آنکه میگوید که روی خوب نیست
چشم حقبین نیست او را، دعوی او باطل است
با لبت گفتم که خواهم داد روزی جان به تو
روز آن آمد بگو با لب که جان مستعجل است
در سواد ظلمت زلف تو هست آب حیات
آنکه میگوید نه، حیوان است و حیوان غافل است
غُوطه خور در بحر عشقش تا به دست آری گُهر
دُرّ نصیب آن نشد کو بر کنارِ ساحل است
ای خیالت کرده روشن خانه چشمم، بلی
هرکجا محفل بود روشن به شمع محفل است
در طریق کعبهی وصل تو اهل شوق را
غم رفیق و زاد ره خونابه و دل محمل است
حاصلی ما را نشد جز عشق جانان در جهان
عشق جانان هرکه را حاصل نشد بیحاصل است
ای نسیمی صورت حق بسته بین بر آب و گل
تا ببینی صورت حق بسته بر آب و گل است
عمادالدین نسیمی/ قرن هشتم
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]