مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

«نزدیک‌ها دور»

زن دَمِ درگاه بود

با بدنی از همیشه.

رفتم نزدیك:

چشم، مفصل شد.

حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق.

سایه بدل شد به آفتاب.

--

رفتم قدری در آفتاب بگردم.

دور شدم در اشاره‌های خوشایند:

رفتم تا وعده‌ گاه كودكی و شن،

تا وسط اشتباه‌های مفرح،

تا همه چیزهای محض.

رفتم نزدیك آب‌های مصور،

پای درخت شكوفه‌دار گلابی

با تنه‌ای از حضور.

نبض می‌آمیخت با حقایق مرطوب.

حیرت من با درخت قاتی می‌شد.

دیدم در چندمتری ملكوتم.

دیدم قدری گرفته‌ام.

انسان وقتی دلش گرفت

از پی تدبیر می‌رود.

من هم رفتم.

--

رفتم تا میز

تا مزه‌ی ماست، تا طراوتِ سبزی

آنجا نان بود و استكان و تجرّع

حنجره می‌سوخت در صراحتِ وُدكا

--

باز كه گشتم

زن دم درگاه بود

با بدنی از همیشه‌های جراحت

حنجره جوی آب را

قوطی كنسرو خالی

زخمی می‌كرد.

سهراب سپهری/ ما هیچ ما نگاه