مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

شمع نیم مرده

چون بوم بر خرابه دنیا نشسته‌‌ایم

اهل زمانه را به تماشا نشسته‌ایم

بر این سرای ماتم و در این دیار رنج

بی‌خود امید بسته و بی‌جا نشسته‌ایم

ما را غم خزان و نشاط بهار نیست

آسوده هم‌چو خار به صحرا نشسته‌ایم

گر دست ما ز دامن مقصود کوته است

از پا فتاده‌ایم نه از پا نشسته‌ایم

تا هیچ منتظر نگذاریم مرگ را

ما رخت خویش بسته مهیا نشسته‌ایم

یک‌دم ز موج حادثه ایمن نبوده‌ایم

چون ساحلیم و بر لب دریا نشسته‌ایم

از عمر جز ملال ندیدم و هم‌چنان

چشم امید بسته به فردا نشسته‌ایم

آتش به جان و خنده به لب در بساط دهر

چون شمع نیم مرده چه زیبا نشسته‌ایم

ای گل بر این نوای غم‌انگیز ما ببخش

کز عالمی بریده و تنها نشسته‌ایم

تا هم‌چو ماهتاب بیایی به بام قصر

مانند سایه در دل شب‌ها نشسته‌ایم

تا با هزار ناز، کنی یک نظر به ما

ما یک‌دل و هزار تمنّا نشسته‌ایم

چون مرغ پر شکسته فریدون به کنج غم

سر زیر پرکشیده و شکیبا نشسته‌ایم

فریدون مشیری