زنده باشی یار من آیینهوارم ساختی/ غلام نبی عشقری/ شاعر افغانی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
زنده باشی یار من آیینهوارم ساختی
پارسا و صوفی و شبزندهدارم ساختی
در جهان گمنام بودم قیمت و قدرم نبود
صاحب نام و نشان و با وقارم ساختی
از سر اخلاص هرکس دست میبوسد مرا
متقی و عابد و پرهیزگارم ساختی
گرچه پیرم دَر برِ من دل جوانی میکند
در خزان برگریزان نوبهارم ساختی
پیر و بُرنا این زمان آید دعا خواهد ز من
از کمال حُسن خود حاجت برآرم ساختی
تا نبودم آشنایت ذرّه از من عار داشت
قطرهای بودم تو بحر بیکرانم ساختی
خامِ کار افتاده بودم سالها از تنبلی
چست و چالاکم نمودی پختهکارم ساختی
صدقه این دستگیریها و یاریت شوم
یاغی بودم بندهی پروردگارم ساختی
«عشقری» گفتار شیرینت سرا پا حکمت است
در دو عالم شاد باشی هوشیارم ساختی
غلام نبی عشقری/ شاعر افغانی
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]