مشکل از هرزه دوی جز به تب و تاب رسی/ بیدل دهلوی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
مشکل از هرزه دوی جز به تب و تاب رسی
پا به دامن نشکستی که به آداب رسی
مخمل کارگه غفلتی ای بیحاصل
سعی بیداریت این بس که تو تا خواب رسی
آنقدر بر درِ اظهار مَبر حاجت خویش
که به خفتکده منّت احباب رسی
رمز اقبال جهان واکشی از ادبارش
گر به شاگردی شاگرد رسن تاب رسی
منّتآلوده مکن چارهی زخم دل کس
ترسم از مرهم کافور به مهتاب رسی
بی عرق نیست دل از خجلت تعمیر جسد
برمدار آن همه این خاک که تا آب رسی
ماهی قلزم حرص آب دگر میخواهد
عطشت کم شود آن دم که به قلاب رسی
سیر این بحر دلیل سبق غیرتهاست
گرد خود گرد زمانی که به گرداب رسی
نشئه پیمایی کیفیت تاک آسان نیست
وا شود عقدهٔ دل تا به مِی ناب رسی
ختم غواصّی دریای یقینت این است
که ز هر قطره به آن گوهر نایاب رسی
واصل کعبهٔ تحقیق ادب کوشانند
سر به زانو نِه و دیدی که به محراب رسی
راهی از مقصد بسمل نگشودی هیهات
تا به ذوق طلب بیدل بیتاب رسی
بیدل دهلوی