وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم/ مولوی بلخی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بردَرانم، پندها را بشکنم
چرخِ بد پیوند را من برگشایم بندبند
همچو شمشیر اجل پیوندها را بشکنم
پنبهای از لاابالی در دو گوش دل نهم
پند نپذیرم ز صبر و بندها را بشکنم
مُهر برگیرم ز قفل و در شکرخانه روم
تا ز شاخی زان شکر این قندها را بشکنم
تا به کی از چند و چون آخر ز عشقم شرم باد
کی ز چُونی بَرتَر آیم؟ چندها را بشکنم
مولوی بلخی
[شورش و رهایی از طبیعت و صورت
ره بردن به سوی مستی و معنی]