همنشین زنبورم خانه پر عسل دارم/ سیّدای نَسَفی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
همنشین زنبورم خانه پر عسل دارم
تربیتگر نیشم نوش در بغل دارم
گرد شیشه عیشم آسمان نمیگردد
چون فلاخن از دوران سنگ در بغل دارم
همچو واعظ از دنیا میکنم شکایتها
میروم ز دنبالش علم بی عمل دارم
سر به جیب چون غنچه بردهام در این گلشن
قانعم به خون دل عیش بی بدل دارم
فکر روز آینده کردهام ز سر بیرون
از ابد نمیترسم بیم از ازل دارم
بهر رزق در پیری میکنم ترددها
بر چگونه خواهد داد کشت بی محل دارم
همچو آسیا بر من نیست یک دم آرامی
بهر روزیی مردم روز و شب جدل دارم
از بهار پیریها چون خزان نیم غمگین
همچو سرو سرسبزم طالع عمل دارم
بی تردد از گردون میرسد مرا روزی
شکرلله از ایّام طبع بی کسل دارم
حرف پوچ نادان را چاره جز خموشی نیست
ساده لوحم و بنگر با فلک جدل دارم
سیّدا عصای من با شکست پیوند است
من کجا توانم رفت رهنمای شل دارم
سیّدای نَسَفی
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]