ای ساربان ای کاروان/ تصنیف
ای ساربان، ای کاروان
لیلای من کجا میبری
با بردن لیلای من
جان و دل مرا میبری
ای ساربان کجا میروی
لیلای من چرا میبری
ای ساربان کجا میروی
لیلای من چرا میبری
در بستن، پیمان ما
تنها گواه ما شد خدا
تا این جهان برپا بود
این عشق ما بماند به جا
ای ساربان کجا میروی
لیلای من چرا میبری
ای ساربان کجا میروی
لیلای من چرا میبری
تمامی دینم به دنیای فانی
شرارهی عشقی که شد زندگانی
به یاد یاری خوشا قطره اشکی
به سوز عشقی خوشا زندگانی
همیشه خدایا، محبت دلها،
به دلها بماند به سان دل ما
که لیلی و مجنون فسانه شود،
حکایت ما جاودانه شود
تو اکنون ز عشقم گریزانی
غمم را ز چشمم نمیخوانی
از این غم چه حالم، نمیدانی
پس از تو نمونم برای خدا
تو مرگ دلم را ببین و برو
چو طوفان سختی ز شاخهی غم
گل هستیام را بچین و برو
که هستم من آن تک درختی،
که در پای طوفان نشسته
همه شاخههای وجودش،
ز خشم طبیعت شکسته
ای ساربان، ای کاروان
لیلای من کجا میبری
با بردن لیلای من
جان و دل مرا میبری
ای ساربان کجا میروی
لیلای من چرا میبری
ای ساربان کجا میروی
لیلای من چرا میبری
آواز: محسن نامجو
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]