مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

هر دمی چون نِی

از دل نالان شكوه‌ها دارم

روی دل هر شب

تا سحرگاهان با خدا دارم

هر نفس آهی‌ست كز دل خونين

لحظه‌های عمر بی‌سامان می‌رود سنگين

اشك خون آلوده‌ام دامان می‌كند رنگين

به سكوت سرد زمان

به خزان زرد زمان نه زمان را درد كسی

نه كسی را درد زمان

بهار مردمی‌ها دی شد

زمان مهربانی طی شد

آه...! از اين دَم سردی‌ها خدايا !

نه اميدی در دل من

كه گشايد مشكل من

نه فروغ روی مهی

كه فروزد محفل من

نه هم‌زبان درد آگاهی

كه ناله ای خرد با آهی

وای از اين بی‌دردی‌ها خدايا !

نه صفايی ز دمسازی به جام مِی

كه گرد غم ز دل شويم

كه بگويم راز پنهان

كه چه دردی دارم بر جان

وای از اين بی‌همرازی‌ها خدايا !

وه...! كه به حسرت عمر گرامی سر شد

هم‌چو شراری از دل آذر بر شد و خاكستر شد

يك نفس زد و هدر شد

روزگار ما به سر شد

چنگی عشقم راه جنون زد

مردم چشمم جامه به خون زد

دل نهم ز بی‌شكيبی

با فسون خودفريبی

چه فسون نافرجامی

به اميد بی‌انجامی

وای از اين افسون‌سازی خدايا

شعر: جواد آذر

اجرا: محمدرضا شجریان