قایم شده میان تَرَک ها

یا خواب مانده لای تشک ها

یا گم شده ست داخل شک ها

یا واقعاً وجود ندارد

حسّی ست مثل دیدن یک خواب

یا نور ذرّه ذرّه ی مهتاب

یا مثل قرص حل شده در آب

یا آتشی که دود ندارد

درهای بسته پشت درِ باز

یک روز خودکشی شده با گاز

بالَش شکسته موقع پرواز

یا جرأت فرود ندارد

بی وزن مثل ذرّه، معلّق

یک قصّه بین مردم احمق

یک عمر «بوده»، «هستی» مطلق

که طاقتِ «نبود» ندارد

از بی هوازیانِ هوازی ست

مثل اکانت های مجازی ست

در چند تا زمان موازی ست

«لحظه»ست، دیر و زود ندارد

یک مستطیلِ گِردِ هلالی

یک جمله است، گیج و سؤالی

یک خانه است، خالی خالی

شاید درِ ورود ندارد

نوری ست توی نور شناور

یا مثل یک پرنده ی بی پر

شعری ست غیر قابل باور

یا ظاهراً وجود ندارد!

فاطمه اختصاری

http://persianpoetry.blogfa.com/category/228/105