لحظه دیدنت انگار که یک حادثه بود/ مهدی جوینی
لحظهی دیدنت انگار که یک حادثه بود
حیف! چشمان تو این حادثه را دوست نداشت
سیب را چیدم و در دلهرهی دستانم
سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت
تا سه بس بود که بشمارم و در دام افتد
گفت یک، گفت دو، افسوس! سه را دوست نداشت
من و تو خط موازی، نرسیدن، هرگز!
دلم این قاعدهی هندسه را دوست نداشت
درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
از همان کودکیاش مدرسه را دوست نداشت
مهدی جوینی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]