گاومیشی ز تشنگی بی تاب/ احمد بهمنیار
«گاومیش و غوک»
گاومیشی ز تشنگی بیتاب
شد ز لب چشمه تا بنوشد آب
غوككی زشتروی و بداندام
كاندر آن چشمه جسته بود مقام
دید چون یال و بُرز آن حیوان
از حسد شد به خویشتن پنچان...
احمد بهمنیار
متن کامل شعر در ادامه...↓
«گاومیش و غوک»
گاومیشی ز تشنگی بیتاب
شد ز لب چشمه تا بنوشد آب
غوككی زشتروی و بداندام
كاندر آن چشمه جسته بود مقام
دید چون یال و بُرز آن حیوان
از حسد شد به خویشتن پنچان...
احمد بهمنیار
متن کامل شعر در ادامه...↓
آن چنان سوخت جانم از نظری
که نماند از وجود من اثری
آری آنچه که عشق شعله زند
نگذارد بجای، خشک و تری
آدمیزاده نیستی، ملکی
که به حُسنت ندیدهام بشری
قامتت سرو خواندمی گر داشت
سرو باریکتر ز مو کمری
دو لبت لعل گفتمی، گر لعل
در میان داشت رشته گهری
سر و جان در رهت چه افشانم
که ندارم ز خویش جان و سری
حال دهقان بر این گواست که نیست
در ضمیرش بجز تو مستتری
احمد بهمنیار / احمد دهقان
http://persianpoetry.blogfa.com/category/72
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
ستمگر مغتنم داند که در دهر
بماند شادکام و دیر میرد
نمیداند که ظالم را خداوند
بگیرد سخت لیکن دیر گیرد
احمد بهمنیار/ دهقان کرمانی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]