http://persianpoetry.blogfa.com

ز ما به خشم جهان دو رنگ می گذرد/ واعظ قزوینی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

ز ما به‌خشم، جهانِ دو رنگ می‌گذرد

صباح و شام به رنگ پلنگ می‌گذرد

توان ز عینک پیران به چشم دل دیدن

که تیر آهِ ضعیفان ز سنگ می‌گذرد

تمام عمر تو ای ساده‌دل ز نقش هنر

به فکر جامۀ خوش‌طرح و رنگ می‌گذرد

به خون خویش نمودیم صلح با تو همان

ز ما چو تیر نگاهت به جنگ می‌گذرد

جهان ز نعمت درد تو گشته مالامال

همان معاش دل خسته تنگ می‌گذرد

بگیر بهره خود ای نهال باغ وجود

که آبِ عمر بسی بی‌درنگ می‌گذرد

فریب جلوۀ دنیا نمی‌خورم واعظ!

اگرچه پر زِ بَرَم شوخ و شنگ می‌گذرد

واعظ قزوینی

1090--1027

گفتن هنری نیست، شنیدن هنر است/ واعظ قزوینی

 

هرچند کلام تو چو دُر و گُهر است

از شهد سُخن کِلکِ تو چون نیشکر است

بر گفتن خود مناز چندین واعظ!

گفتن هنری نیست، شنیدن هنر است.!.

واعظ قزوینی/ قرن 11

مَن أحسَنَ الاستِماعَ تَعَجَّلَ الانتِفاعَ.

هركه خوب گوش كند، زود بهره‌مند شود.

امام علی(ع)

http://persianpoetry.blogfa.com/category/72

تا زنده است دل نیست لذت پذیر دنیا/ واعظ قزوینی

 

تا زنده است دل نیست لذت‌پذیرِ دنیا

کی می‌شود نمک سود ماهی ز شور دریا

چون سایه، چند افتی در پای قصر و ایوان

بردار دست از شهر بگذار سر به صحرا

با سوز عشق باشد روشن طریق مقصد

آتش، بلد نخواهد هرگز به راه بالا...

واعظ قزوینی

»» ادامه شعر...

با تواضع می توانی جان دشمن را گرفت/ واعظ قزوینی/ تک بیت

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

با تواضع می‌توانی جانِ دشمن را گرفت

جز به «شمشیر خمیده»! خصم را گردن مزن.!.

واعظ قزوینی/ قرن11

دوست می سازد تواضع دشمن دیرینه را/ واعظ قزوینی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

دوست می‌سازد تواضع دشمن دیرینه را

خاکساری می‌کند جاروب گرد کینه را

نشکنی تا خویش را از دوست کی یابی نشان؟

هست پیچیدن کلید قفل این گنجینه را

تا به روی ما بگوید حرف مردن مو به مو

کرده پیری روکش ما هر نفس آیینه را

تر چو می‌گردد نمد از تیغ تیزش باک نیست

گریه جوشن کرده بر ما خرقه‌ی پشمینه را

خانه‌‌ی روشندلان را زینت از مهمان بس است

نیست به از عکس نقش خانه آیینه را

در دبستان محبت تا کنی مشق جنون

داده‌اند از بهر مد آه...! لوح سینه را

می‌کند آمیزش تردامنان دل را خراب

نم کم از سیلاب نبوَد خانه آیینه را

درو باشی، کز خدنگ غمزه او دیده‌ام

می‌کند خالی ز جوهر خانه آیینه را

در جهان بی زهر منت نیست شهد عشرتی

تلخی شنبه برد شیرینی آدینه را

نیستم واعظ نگاه تنگدستان را حریف

دارد ارزانی به ما حق جامه‌ی پرپینه را

واعظ قزوینی / قرن11

http://persianpoetry.blogfa.com/category/72