ای تو را کرده خداوند خدای متعال/ انوری ابیوردی/ قصیده

ای تو را کرده خداوند خدای متعال

داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال

حق آن را که زبر دست جهانی کردت

که مرا بیهده بی‌ جرمی در پای ممال

به کرم یک سخن بنده تامل فرمای

پس براندیش و فروبین و بدان صورت حال...

انوری ابیوردی/ قصیده

ادامه نوشته...

خه از کجات پرسم چون است روزگارت/ انوری ابیوردی/ غزل

خه از کجات پرسم چون است روزگارت

ما را دو دیده باری خون شد در انتظارت

در آرزوی رویت دور از سعادت تو

پیچان و سوگوارم چون زلف تابدارت

ما را نگویی ای جان کاخر به چه عنایت

بیگانگی گرفتی از یار دوستدارت...

انوری ابیوردی

ادامه نوشته...

ای مردمان بگویید آرام جان من کو/ انوری ابیوردی/ غزل

ای مردمان بگویید آرام جان من کو

راحت‌فزای هرکس محنت‌رسان من کو

نامش همی‌نیارم بردن به پیش هرکس

گه گه به ناز گویم سرو روان من کو

در بوستان شادی هرکس به چیدن گل

آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو...

انوری ابیوردی

ادامه نوشته...

حسن را تا کرده‌ای بازار تیز/ انوری ابیوردی/ تک بیت

حُسن را تا کرده‌ای بازار تیز

فتنه از خانه به بازار آمدست..!

انوری ابیوردی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/128/18

با گل گفتم ابر چرا می‌ گرید .../ انوری ابیوردی

با گل گفتم ابر چرا می‌گرید

ماتم‌زده نیست بر کجا می‌گرید؟

گل گفت اگر راست همی باید گفت

بر عمر من و عهد شما می‌گرید

انوری ابیوردی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/128/18