گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانه ای/ سنایی غزنوی

گر بگویی عاشقی، با ما هم از یک خانه‌ای

با همه‌کس آشنا با ما چرا بیگانه‌ای؟

ما چو اندر عشق تو یک‌رویه چون آیینه‌ایم

تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانه‌ای

شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو

پس تو را پروای جان از چیست گر پروانه‌ای...

سنایی غزنوی

ادامه نوشته...

هزار سال به امید تو توانم بود/ سنایی غزنوی

هزار سال به امید تو توانم بود

هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود

مرا وصال نباید همان امید خوش است

نه هر که رفت رسید و نه هر که کشت درود

مرا هوای تو غالب شدست بر یک حال

نه از جفای تو کم شد نه از وفا افزود...

سنایی غزنوی

ادامه نوشته...

بیرون جهان همه درون دل ماست / سنایی غزنوی

بیرون جهان همه درون دل ماست

این هر دو سرا، یگان‌یگان منزل ماست

زحمت همه در نهاد آب و گل ماست

پیش از دل و گل چه بود آن منزل ماست

سنایی غزنوی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/136/26

مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد/ سنایی غزنوی

مسلمانان سرای عمر در گیتی دو در دارد

که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد

دو در دارد حیات و مرگ کاندر اول و آخر

یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قدر دارد

چو هنگام بقا باشد قضا این قفل بگشاید

چو هنگام فنا آید قدر این بند بردارد

اجل در بند تو دائم تو در بند اَمَل آری

اجل کار دگر دارد، امل کار دگر دارد...

سنایی غزنوی

ادامه نوشته...

ای جان جان ها روی تو آشوب دل ها موی تو/ سنایی غزنوی

ای جان جان ها روی تو آشوب دل ها موی تو

وندر خم گیسوی تو پنهان هزاران صبحدم..!

سنایی غزنوی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/136/26