http://persianpoetry.blogfa.com

خَنجر از بیگانه خوردن سَخت و درمان سَخت تر ... / علیرضا بدیع

 

خَنجر از بیگانه خوردن سَخت و درمان سَخت تر

نیشخند دوستان اما دو چندان سَخت تر


خنده هایم خنده غم ، اشک هایم اشک شوق

خنده های آشکار از اشک پنهان سَخت تر


چید بالم را و ، درهای قفس را باز کرد

روز آزادی است از شب های زندان سَخت تر


صبح گل آرام در گوشِ چنارِ پیر گفت

هر که را تن بیشتر پرورد شد جان سَخت تر


مرگ آزادی است وقتی بال و پر داری ، کنون

زندگی سخت است اما مرگ از آن سَخت تر

علیرضا بدیع

http://persianpoetry.blogfa.com

چه حاجت است به این شیوه دلبری/ علیرضا بدیع

 

چه حاجت است به این شیوه دلبری از من

تو را که از همه جنبه ها سری از من


درخت خشکم و هم صحبت کبوترها

تو هم که خستگی ات رفت، می پری از من


اجاق سردم و بهتر همان که مثل همه

مرا به خود بگذاری و بگذری از من


من و تو زخمی یک اتفاق مشترکیم

که برده دل پسری از تو، دختری از من


گذشت فرصت دیدار و فصل کوچ رسید

دم غروب جدا شد کبوتری از من


نساخت با دل آیینه ام دل سنگت

تویی که ساختی انسان دیگری از من


چه مانده از تو و من؟ هیزم تری از تو

اجاق سوخته خاک بر سری از من


چه مانده باقی از آن روز؟ دختری از تو

چه مانده باقی از آن عشق؟ دفتری از من

علیرضا بدیع

http://persianpoetry.blogfa.com/category/151/60

پاییز می رسد كه مرا مبتلا كند/ علیرضا بدیع

 

پاییز می رسد كه مرا مبتلا كند

با رنگ های تازه مرا آشنا كند

پاییز می رسد كه همانند سال پیش

خود را دوباره در دل قالیچه جا كند

او می رسد كه از پس نه ماه انتظار

راز درخت باغچه را بر ملا كند...

علیرضا بدیع

»» ادامه شعر...

مباش در پی کتمان که این گناه تو نیست/ علیرضا بدیع

 

مباش در پی کتمان که این گناه تو نیست

که عشق می‌رسد از راه و دل‌بخواه تو نیست

به فکر مسند محکم‌تری از این‌ها باش

که عقل مصلحت‌اندیش تکیه‌گاه تو نیست

سیاه بخت‌تر از موی سر به زیر تو باد

هر آنکه کشته‌ی ابروی سر به راه تو نیست

سیاه لشگر مویت شکست خورده مباد

نشان هم‌دلی انگار در سپاه تو نیست

کشیده‌اند نشابور را به بند و هنوز

خیال صلح در این خیل روسیاه تو نیست

به خویش رحم کن ای شاهدخت کشور حسن

چرا که آینه تاب‌آور نگاه تو نیست

علیرضا بدیع

http://persianpoetry.blogfa.com/category/151/60

من ماهی و تو ماهک این برکه کاشی/ علیرضا بدیع

 

من ماهی و تو ماهک این برکه کاشی

اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور

از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی

پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار

فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی...

علیرضا بدیع

»» ادامه شعر...