http://persianpoetry.blogfa.com

چشم دریده دارد این شب عجیب/ سیدعلی صالحی

 

بی‌بازگشت

چشمِ دَریده دارد این شبِ عجیب

که دندان به طعمِ تازیانه تیز می‌کند.

بکند...!

ما هم به یاد می‌آوریم

که هر خاکسترِ دیرپایی، خود

پیراهنِ هزار خرمن از خوابِ آتش است.

پس، پاسخ مرا چه می‌دهی که باداباد؟!

اینجا، کبریتِ سوخته حتی،

در کمینِ حادثه می‌دوَد از بغض باد.

سیدعلی صالحی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/16/11

پاره‌ ی سنگی در مشت بسته ی باد/ سیدعلی صالحی

 

...کم نیستند کسانی که

با پاره‌ی سنگی در مُشتِ بسته‌ی باد

گمان می‌کنند کبوتری تشنه

به جانب چشمه می‌بَرند،

اما من و کبوتر و چشمه

گول نخواهیم خورد!

ما خوابِ خوشی از احوالِ آدمی دیده‌ایم..!

سیدعلی صالحی/ گزیده کوتاه

http://persianpoetry.blogfa.com/category/16/11

رو به سمت نور ايستاده‌ام دلم برای/ سیدعلی صالحی

 

رو به سمت نور ايستاده‌ام

دلم برای تک‌ تک شما تنگ است

خوب که دقت کنی

کوکِ بريده‌ ی باد و

عطسه‌ ی بی‌ هنگامِ حباب هم

همين را می‌ گويند.

دلم به جا نيست

پايم به راه نمی‌ آيد

هنوز چيزهای بسياری هست

که...

سیدعلی صالحی

»» ادامه شعر...

تو غفلت پروانه را در بادهای بی‌ هنگام پاييزی نديده‌ای/ سیدعلی صالحی

 

شايد

تو غفلت پَروانه را

در بادهای بی‌ هنگامِ پاييزی نديده‌ای

که بدانی آذر ماه

از آوازِ کدام پَرنده‌ی تنهايی

اين همه زمستان است!

-

بيرون خانه يک عده آدمی ايستاده‌اند

سَردشان است

می‌گويند

هر کسی از راهِ شب آمده

آمده آينه را به خاطرِ صبح بشکند.

-

چه غبار غفلتی گرفته اين خواب ناتمام!

-

من حرفم هنوز ناتمامِ همين ترانه است

پروانه‌های بعدی را بپا

باد می‌آيد

من زود باز خواهم گشت!

سیدعلی صالحی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/16/11

دویدن بی ‌پایان یکی نقطه بر قوس دایره تا کی/ سیدعلی صالحی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

دویدنِ بی‌پایانِ یکی نقطه

بر قوسِ دایره.

تا کی...؟!

باز باید: بیدار شوم،

بشنوم، ببینم، باور کنم.

باز باید برای ادامۀ بی‌دلیلِ دانایی

تمرینِ استعاره کنم

همه برای رسیدن به همین دایره

از پیِ دایره می‌دوند

هی نقطۀ مجهول!

مَرارتِ مَسخره!

مضمونِ بی‌دلیل!

تا کی...؟!

میز کارم غبار گرفته است

رَخت‌های روی هم ریخته را نَشُسته‌ام

رؤیاهای بی‌موردِ آب و ماه و ستاره

به جایی نمی‌رسند

شب همان شب وُ

روز همان روز وُ

هنوز هم همان هنوز...!

من بدهکارِ هزار سالۀ بارانم،

آیا کسی لیوانِ آبی دستِ من خواهد داد؟

سیدعلی صالحی ↓

http://persianpoetry.blogfa.com/category/16/11