http://persianpoetry.blogfa.com

جاده های بی پایان را دوست دارم/ رسول یونان

 

جاده های بی پایان را دوست دارم

دوست دارم باغ های بزرگ را

رودخانه های خروشان را

من تمام فیلم هایی که در آنها

زندانیان موفق به فرار می شوند

دوست دارم

دلتنگ رهایی ام

دلتنگ نوشیدن خورشید

بوسیدن خاک

لمس آب

در من یک محکوم به حبس ابد

پیر و خمیده

با ذره بینی در دست

نقشه های فرار را مرور می کند

رسول یونان

http://persianpoetry.blogfa.com/category/162/59

ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﺜﻞ ﺍﺑﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ/ رسول یونان

 

ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻡ

ﻣﺜﻞ ﺍﺑﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ

ﺍﻣﺎ ﻫﺮﺟﺎ ﺭﻓﺘﻢ

ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ...!

رسول یونان

http://persianpoetry.blogfa.com/category/162/59

فقط تاریکی می داند/ رسول یونان

 

فقط تاریکی می داند

ماه چقدر روشن است

فقط خاک می داند

دست های آب

چقدر مهربان !

معنی دقیق نان را

فقط آدم گرسنه می داند

فقط من می دانم

تو چقدر زیبایی..!

رسول یونان

http://persianpoetry.blogfa.com/category/162/59

ﺗﻮ ﺑﯽ ﺑﺪﯾﻞ ﺑﻮﺩﯼ اما/ رسول یونان

 

تو بی بدیل بودی

ﺍﻣﺎ، ﻣﺎ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻭ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ

ﻭ ﺗﻠﺨﯽ ﻗﺼﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﺪ

ﺍﺯ ﻣﺎ ﮔﺬﺷﺘﯽ

ﻣﺜﻞ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﮏ

ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ

ﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ..!

رسول یونان

http://persianpoetry.blogfa.com/category/162/59

در آن سوی دنیا زاده شده بودی/ رسول یونان

 

در آن سوی دنیا زاده شده بودی

دور بودی مثل تمام آرزوها

و ریل‌ها در مه زنگ زده بودند

هیچ قطاری حاضر نبود مرا به تو برساند

من به تو نرسیدم

من به حرفی تازه در عشق نرسیدم

و در ادامه خواب‌های من

هرگز خورشیدی طلوع نکرد...

رسول یونان