تو خوابیده ای آرام و من پشت پلک تو .../ عباس معروفی
تو خوابیده ای
آرام
و من پشت پلک تو
آنقدر می بارم
تا پنجره را باز کنی
دست هات را زیر باران بگیری
و بخندی...!
عباس معروفی
تو خوابیده ای
آرام
و من پشت پلک تو
آنقدر می بارم
تا پنجره را باز کنی
دست هات را زیر باران بگیری
و بخندی...!
عباس معروفی
بودن چه بیهوده است
اگر قیامتی نباشد
و من بار دیگر
تو را نبوسم... ننوشم... نبینم...
چه بیهوده است اگر قیامتی نباشد
تا در سکوت
دست های تو را بگیرم
و به ابدیت نگاهت
لبخند بزنم...!
عباس معروفی