چه کم گردد خدایا از خدائیت/ عبید زاکانی/ عشاق نامه

عشاق‏ نامه

چه کم گردد خدایا از خدائیت

چه نقصان آید اندر پادشائیت

که گر بیچاره‌ای کامی بیابد

دل‌افگاری دلارامی بیابد

خداوندا اگر چه دورم از یار

از او ببریده‌ام امید یکبار

و گرچه روزگارم زو جدا کرد

فراقش جامهٔ صبرم قبا کرد...

عبید زاکانی

ادامه نوشته...

خوش بود گر تو یار ما باشی/ عبید زاکانی

خوش بوَد گر تو یار ما باشی

مونس روزگار ما باشی

روزکی همنشین ما گردی

شبکی در کنار ما باشی

ما همه بندگان حلقه بگوش

تو خداوندگار ما باشی...

عبید زاکانی

ادامه نوشته...

خوشا کسی که ز عشقش دمی رهائی نیست/ عبید زاکانی

خوشا ! کسی که ز عشقش دمی رهائی نیست

غمش ز رندی و میلش به پارسائی نیست

دل رمیدهٔ شوریدگان رسوائی

شکسته‌ای ست که در بند مومیائی نیست

ز فکر دنیی و عقبی فراغتی دارد

خداشناس که با خلقش آشنائی نیست...

عبید زاکانی

ادامه نوشته...

ای لعل لبت به دلنوازی مشهور/ عبید زاکانی / رباعی

ای لعل لبت به دل‌نوازی مشهور

وی روی خوشت به ترک‌تازی مشهور

با زلف تو قصه‌ای‌ست ما را مشکل

هم‌چون شب یلدا به درازی مشهور

عبید زاکانی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/137/25

سیاه چرده بتم را نمک ز حد بگذشت/ عبید زاکانی

سیاه چُرده1 بتم را نمک ز حد بُگذشت

عِتاب او چو جفای فلک ز حد بُگذشت

لطافت لب و دندان و مستی چشمش

چو مِی پرستیِ ما یک به یک ز حد بُگذشت

به لابه گفت: که از حد گذشت جور رقیب

به طنز گفت(م): که بی هیچ شک ز حد بُگذشت

بنوش بادهٔ صافی ز دست دلبر خویش

که بی وفائی چرخ و فلک ز حد بُگذشت

عُبید را دل سنگینش امتحان کردند

عَیار دوستیش بر مَحک ز حد بُگذشت

عبید زاکانی

1.چُرده [čo(a,e)rde] (اسم)

‹چرته، چرزه› رنگ پوست بدن و صورت. "فرهنگ فارسی عمید"

http://persianpoetry.blogfa.com/category/137/25