مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
به رنگی یأس جوشیده است با دل
که درد آید اگر گویم بیا دل
جمالت مقصد چشم است، کو چشم؟
غمت باب دل است اما کجا دل؟
سراپا ناله میجوشیم چون موج
تپش خون کرد در هر عضو ما دل
درای کاروانِ دشتِ یأسیم
چه سازد گر ننالد بینوا دل
سراغ ما غبار بال عنقاست
به رنگ رفته دارد نقش پا دل
ز اشک و آه مشتاقان مپرسید
هجوم بسمل است از دیده تا دل
ز پرواز نفس غافل مباشید
چو شبنم ریشه دارد در هوا دل
ز خاک ما قدم فهمیده بردار
مبادا بشکنی در زیر پا دل
در این محفل کسی محتاج کس نیست
همین کار دل افتاده است با دل
گرفتارم گرفتارم گرفتار
نمیدانم نفس دام است یا دل
به صورت بیدلم اما به معنی
بود چون اشک سر تا پای ما دل
بیدل دهلوی