http://persianpoetry.blogfa.com

دلواپسی ام نیست چه باشی چه نباشی/ محمدعلی بهمنی

 

دلواپسی‌ام نیست، چه باشی چه نباشی

احساس تو کافی ست، چه متن و چه حواشی

از خویش گذشتم، ببرم خاک کن اما

شعرم چه؟ نه! بی‌ذوق مبادا شده باشی

می‌خواستم از تو بنویسم که مدادم

خندید: چه مانده است مرا تا بتراشی

مجموعه‌ی آماده‌ی نشرم، خبر بد

یک خالی پر، خط به خطاش روح‌خراشی

شصت و سه غزل له شده در زلزله‌ی من

شصت و سه نفس، شصت و سه حس متلاشی

نفرین نه، سوال است: چگونه دلت آمد

بارانم! اسیدانه به من زخم بپاشی؟

محمدعلی بهمنی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/15/10

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است/ محمدعلی بهمنی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من! نه این که مرا شعر تازه نیست

من از تو می‌نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست

در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزل‌های من شود

چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی تو را کنار خود احساس می‌کنم

اما چه‌قدر دل‌خوشی خواب‌ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست

آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟‌

محمدعلی بهمنی

27 فروردین 1321-- 9 شهریور 1403

لبت نه گوید و پیداست می‌ گوید دلت آری/ محمدعلی بهمنی

 

لبت نه گوید و پیداست می‌ گوید دلت آری

که این سان دشمنی، یعنی که خیلی دوستم داری

دلت می‌ آید آیا از زبانی این همه شیرین

تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری؟

نمی‌ رنجم اگر باور نداری عشق نابم را

که عاشق از عیار افتاده، در این عصر عیاری

چه می‌ پرسی ضمیر شعرهایم کیست آنِ من

مبادا لحظه‌ای حتی مرا این گونه پنداری

تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت

به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری

چه زیبا می‌ شود دنیا برای من اگر روزی

تو از آنی که هستی ای معما ! پرده برداری

چه فرقی می‌ کند فریاد یا پژواک جان من

چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری

صدایی از صدای عشق خوش تر نیست حافظ گفت

اگر چه بر صدایش زخم ها زد تیغ تاتاری

محمدعلی بهمنی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/15/10

گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را/ محمدعلی بهمنی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

گفتم بدوم تا تو همه فاصله‌ها را

تا زودتر از واقعه گویم گله‌ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

در من اثرِ سخت‌‌ترین زلزله‌‌ها را

پر نقش‌تر از فرش دلم بافته‌ای نیست

از بس که گره زد به گره حوصله‌‌ها را

ما تلخیِ نَه گفتنمان را که چشیدیم

وقت است بنوشیم از این پس بله‌‌ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته

یک بار دگر پر زدن چلچله‌‌ها را

یک بار هم ای عشقِ من از عقل میاندیش

بگذار که دل حل کند این مسئله‌‌ها را

محمدعلی بهمنی

27 فروردین 1321-- 9 شهریور 1403

http://persianpoetry.blogfa.com/category/15/10

غزل در نزد من هر چند جان شعر ایرانی است / محمدعلی بهمنی

 

غَزل در نزد من هر چند جان شعر ایرانی است

تغزّل در چنین ایّام امّا راوی ما نیست

تغزّل لهجه ی عشق است و با هر گویشی زیبا است

بدا ، در باورم ، اینک ، صدای عشق زیبا نیست

ندیدی ، یا نه ؟ بر تصویر ها دیدی ، مباد اما -

ببینی او که روزی هم خروش ات بود حالا نیست

ببینی روبرویت ایستاده با نگاهی گنگ

و در پشت نقابش هیچ از آن ایّام پیدا نیست

و تو شک کرده ای بر دیده ات در خویش می گویی -

زبانم لال ، آیا اوست ؟ آیا هست ؟ آیا نیست؟

و شاید او هم از خود پرسش بی پاسخی دارد

برایش فرصت تحلیل این ناگفتنی ها نیست

مبادا ، یا نه - بادا هرچه باداباد ، فرقش چیست؟

زمان شرمساری ، چشم ها وقتی که بینا نیست

غزل می ماند و وقت تغزّل می رسد ، حیفا

نگاهی که برایش فرصت دیدار فردا نیست

محمدعلی بهمنی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/15/10