اگر عمری بپایش سر نمی کردم چه می کردم/ مشفق کاشانی

اگر عمری به پایش سر نمی‌کردم چه می‌کردم

مدارا با جفایش گر نمی‌کردم چه می‌کردم

به دور نرگس مخمور و لعل میگسار او

به مستی گر نوایی سر نمی‌کردم چه می‌کردم

به دام نیستی افتادم از افسون این هستی

گر این افسانه را باور نمی‌کردم چه می‌کردم...

مشفق کاشانی

ادامه نوشته...

ای علی ای آیت جان آمدی/ مشفق کاشانی

ای علی ! ای آیت جان ! آمدی

آمدی ای جان جانان ! آمدی

ذات حق را جلوه گر چون آفتاب

دل فروز از مشرق جان آمدی...

مشفق کاشانی

ادامه نوشته...

روزی این حنجره آوازی داشت/ مشفق کاشانی

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

روزی این حنجره آوازی داشت

به افق پنجرۀ بازی داشت

قفس سینه اگر می‌شد باز

مرغ این پنجره پروازی داشت

شب همه شب به نوا سر می‌کرد

روز با زمزمه آغازی داشت

نغمه در نغمه غزل می‌پرداخت

پرده در پرده دل سازی داشت

دم که می‌زد ز نیستان می‌زد

ناله می‌کرد، گرهِ رازی داشت

شاخه در شاخه هم‌آغوش نسیم

چون شباویز شب آوازی داشت

غصّه با جام جهان‌بین می‌گفت

قصّه با مست سراندازی داشت

مرغک من شده خاموش ای کاش!

این سرانجام سرآغازی داشت

مشفق کاشانی

دانی که نوبهار جوانی چه سان گذشت/ مشفق کاشانی

دانی كه نوبهار جوانی چه‌سان گذشت

زود آن‌چنان گذشت كه تیر از كمان گذشت

نیمی به راه عشق و جوانی تمام شد

نیم دگر به غفلت و خواب گران شد

صد آفرین به همت مرغی شكسته‌بال

كز خویشتن شد و از آشیان گذشت...

مشفق کاشانی

ادامه نوشته...

به محفلی که در آن باده کهن باشد/ مشفق کاشانی

به محفلی که در آن باده کهن باشد

خوش است ساقی اگر یار سیم تن باشد

خیال روی تو تا شمع خلوت شب هاست

چو روز وصل به هجر تو شام من باشد...

مشفق کاشانی

ادامه نوشته...