چو سقراط را داد نوبت سخن/ نظامی گنجوی
چو سقراط را داد نوبت سخن
رطبریز شد خوشهی نخل بن
جهانجوی را گفت پاینده باش
به دین و به دانش گراینده باش
همه آرزوها شکار تو باد
نهفتِ جهان آشکار تو باد...
نظامی گنجوی/ اسکندرنامه
چو سقراط را داد نوبت سخن
رطبریز شد خوشهی نخل بن
جهانجوی را گفت پاینده باش
به دین و به دانش گراینده باش
همه آرزوها شکار تو باد
نهفتِ جهان آشکار تو باد...
نظامی گنجوی/ اسکندرنامه
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
On the Peace
»صلح نبودِ جنگ نیست، صلح فضیلت است«
صلح مقصد نیست، مسیری در آزاد راه انسانیت است.!.
انسان دنیاست، دنیا از انسان جدا نیست.!.
آیا زندگی حقارتبار و ستمزده قابل تحمل است؟!
آیا نباید کرامت انسانی را پاس داشت؟!
کجا حقّ و حقّانیّت معادله یک طرفه است؟!
«بگویید این جمله در گوشِ باد...»
کار یزدان صلح و نیکویی و خیر
کار دیوان جنگ و زشتی و شر است
قول این و آن در این ناید به کار
قولْ قولِ کردگار اکبر است
ناصرخسرو قبادیانی/ گزیده انتخابی
--
گهر چون به آسانی آید به چنگ
به سختی چه باید تراشید سنگ
مُرادی که در صلح گردد تمام
چه باید سوی جنگ دادن لگام
نظامی گنجوی/ گزیده انتخابی
در دل تاریک شب یک صبح نجوا میکند...
گزیده
ابر که جانداروی پژمردگیست
هم قدری بلغم افسردگیست
آب که آسایش جانها در اوست
کشتی داند چه زیانها در اوست
خانهی پُر عیب شد این کارگاه
خود نکنی هیچ به عیبش نگاه
چشم فرو بستهای از عیب خویش
عیب کسان را شده آیینه پیش
عیبنویسی مکن آیینهوار
تا نشوی از نفسی عیبدار
یا به درافکن از جیب خویش
یا بشکن آینهی عیب خویش
دیده ز عیب دگران کن فراز
صورت خود بین و در او عیب ساز
در همه چیزی هنر و عیب هست
عیب مبین تا هنر آری بهدست
در پَر طاوس که زر پیکر است
سرزنش پای کجا درخور است
زاغ که او را همه تن شد سیاه
دیده سپید است در او کن نگاه
نظامی گنجوی/ مخزنالاسرار
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
«روز جهانی شادی»
The International Day of Happiness
اعلام مجمع عمومی سازمان ملل
20 March 2012
اول فروردین، 20 مارس
جمالت را جوانی همنفس باد
همیشه بر مرادت دسترس باد
غمین باد آن که او شادت نخواهد
خراب آن کس که آبادت نخواهد
نظامی گنجوی/ گزیده انتخابی
داستان پیر زن با سلطان سنجر
پیرزنی را ستمی درگرفت
دست زد و دامن سنجر گرفت
کای ملک آزرم تو کم دیدهام
وز تو همه ساله ستم دیدهام
شحنه مست آمده در کوی من
زد لگدی چند فرا روی من
بیگنه از خانه برویم کشید
موی کشان بر سر کویم کشید...
نظامی گنجوی/ مخزن الاسرار