http://persianpoetry.blogfa.com

خبر به دور ترین نقطه جهان برسد ... ( نجمه زارع )

 

خبر به دور ترین نقطه جهان برسد

نخواست او به من خسته بی‌گمان برسد



شکنجه بیشتر از این‌؟ که پیش چشم خودت‌

کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد



چه می‌کنی‌، اگر او را که خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد



رها کنی‌، برود، از دلت جدا باشد

به آن‌ که دوست‌تَرَش داشته‌، به آن برسد



رها کنی‌، بروند و دو تا پرنده شوند

خبر به دور ترین نقطة جهان برسد



گلایه‌ای نکنی‌، بغض خویش را بخوری‌

که هق‌هق تو مبادا به گوششان برسد



خدا کند که‌... نه‌! نفرین نمی‌کنم‌، نکند

به او، که عاشق او بوده‌ام‌، زیان برسد



خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

نجمه زارع

شاعری از قلب ایران= استان فارس/کازرون

سلام دنیا : آذر 61 بدرود دنیا : شهریور 84

http://persianpoetry.blogfa.com

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست/ نجمه زارع

 

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست

عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان دریا تو را دیدم حواسم پرت شد

کوزه‌ام بی‌اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهادِ و کوهستان شنید

هی صدا در کوه، هی من عاشقت هستم شکست

بعد تو آیینه‌هایِ شعر سنگم می‌زنند

دل به هر آیینه هر آیینه‌ای بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام‌هایم خرد شد

قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمی‌دانم چه شد

پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست

نجمه زارع

شاعری از قلب ایران= استان فارس/کازرون

سلام دنیا: آذر 61 بدرود دنیا: شهریور 84

http://persianpoetry.blogfa.com/category/116/48

غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود/ نجمه زارع

 

غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود

در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود

می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی

خط‌کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود

تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی

حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود

تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم

از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود

باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت

تو دلت را جای من بگذار شاعر می‌شود

گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم

از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود

نجمه زارع

شاعری از قلب ایران= استان فارس/کازرون

سلام دنیا: آذر 61 بدرود دنیا: شهریور 84

فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است ... ( نجمه زارع )

 

فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است

چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است

دو باره «دیده‌امت»، زُل بزن به چشمانی

که از حرارتِ «من دیده‌ام تو را» گرم است

بگو دو مرتبه این را که: «دوستت دارم»

دلم هنوز به این جمله‌ شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را نترس خدا

هزار مشغله دارد، سر خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند

جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است


به من نگاه کنی؛ شعر تازه می‌گویم

که در نگاه تو بازار شعرها گرم است

نجمه زارع

شاعری از قلب ایران= استان فارس/کازرون

سلام دنیا : آذر 61 بدرود دنیا : شهریور 84

http://persianpoetry.blogfa.com

یک درخت پیرم و سهم تبرها می‌شوم/ نجمه زارع

 

یک درخت پیرم و سهم تبرها می‌شوم

مرده‌ام، دارم خوراک جانورها می‌شوم

بی‌خیال از رنجِ فریادم ترد‌ّد می‌کنند

باعث لبخند تلخ رهگذرها می‌شوم

با زبان لال خود حس می‌کنم این روزها

هم‌نشین و هم‌کلام کور و کرها می‌شوم

هیچ‌کس دیگر کنارم نیست، می‌ترسم از این

این‌که دارم مثل مفقود الاثرها می‌شوم

نجمه زارع

شاعری از قلب ایران= استان فارس/کازرون

سلام دنیا: آذر 61 بدرود دنیا: شهریور 84