ای چشمهای روشن شب، ای ستارهها/ ژاله اصفهانی
ای چشمهای روشن شب، ای ستارهها
آیا عقاب گم شدهام را ندیدهاید؟
در دشتهای خرم و خاموش آسمان
او با دو بال سرکش و سنگین کجا پرید؟
آیا پرید و رفت و به سیارههای دور
یا نیمه راه بر سر یک صخرهای نشست؟
یا مست شد چنان که ته درّه اوفتاد؟
یا از نهیب و غُرّش توفان پرش شکست؟
روزی که روی رودِ خروشان جنگلی
افتاده بود سایه سبز درختها
من با همه شرار و شکنجی که داشتم
با او میان خرمن گل گشتم آشنا
گویی تمام پیکر من دل شد و دلم
در دیدهی فسونگر او کرد آشیان.
گویی درون زورق زرین آفتاب
رفتیم ما به گردش دریای آسمان
شد سرنوشت و آرزوی من دو بال او
با این دو بال سرکش خود ناگهان پرید.
ای چشمهای روشن شب، ای ستارهها
آیا عقاب گم شدهام را ندیدهاید؟
ژاله اصفهانی