نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی/ قاآنی شیرازی

نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی

چه شود کز دلم امروز گره بگشایی

ور تو آیی نشود چارهٔ تنهایی من

که من از خویش روم چون‌ تو ز در بازآیی

کاش ! از مادر آن تُرک بپرسند که تو

گر نه ای از پریان از چه پری می‌ زایی...

قاآنی شیرازی

ادامه نوشته...

واجب نبود دل به بتی بیهده بستن/ قاآنی شیرازی

واجب نبود دل به بتی بیهده بستن

کاو را نبود شیوه به جز عهد شکستن

هر دوست که با دوست ندارد سر پیمان

می باید از او رشتهٔ پیوند گسستن...

قاآنی شیرازی

ادامه نوشته...

چه شیرین گفت خسرو این عبارت/ قاآنی شیرازی

چه شیرین گفت خسرو این عبارت

که نبود وصل شیرین بی‌ مرارت

سرم را در ره وصل تو دادم

که بی‌ سرمایه صَعب افتد تجارت

سزد گر زندهٔ جاوید مانم

که مرگ آمد ندیدم از حقارت...

قاآنی شیرازی

ادامه نوشته...

صد شکر گو‌یم هر زمان هم‌ چنگ را هم‌ جام را/ قاآنی شیرازی

صد شکر گو‌یم هر زمان هم‌ چنگ را هم‌ جام را

کاین هر دو بُردند از میان هم ننگ را هم نام را

دلتنگم از فرزانگی دارم سر دیوانگی

کز خود دهم بیگانگی هم خاص را هم عام را...

قاآنی شیرازی

ادامه نوشته...

شراب تلخ می خواهم به شیرینی‌ که از شورش.../ قاآنی شیرازی

بجو‌شد مغز جان ‌چون ‌بوی ‌گل ‌از گلسِتان خیزد

بپرد مرغ دل چون بانگ مرغ از شاخسار آید

يکی با دلبر ساده به طرف بوستان ‌گردد

یکی با ساغر باده به طرف جویبار آید

یکی بیند چمن را بی‌تأمل مرحبا گوید

یکی بوید سمن را مات صُنع‌ کردگار آید...

قاآنی شیرازی

ادامه نوشته...